واقعه بعد از نافله شب(مکاشفه علامه حسن زاده املی)
واقعه بعد از نافله شب(مکاشفه علامه حسن زاده املی)
بعد از نافله شب...ذکر سکوت
در سحر شب یکشنبه ۱۲ ج ۱ ه ق .:: ۵/۵/۱۳۴۸ ه ش ، بعد از ادای نافله شب و
نافله و فریضه صبح ، در اربعینی که ذکر جلاله ((الله )) را هر روز بعد از
نماز صبح به عددی خاص داشتم ، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه
و حالتی دست داد و بدن به طوری به صدا در آمد و می لرزید آنچنان صدایی که
مثلا تراکتور روی سنگهای درشت و جاده ناهموار می رود، دیدم که جانم از بدنم
مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثال بدن عالم خواب قرار دارد، تا
قدری بالا رفت دیدم در میان خانه ای هستم که تیرهای آن همه چوبی و نجاری
شده است ، ولی من در این خانه مانند پرنده ای که در خانه ای دربسته گرفتار
شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می کند و راه خروج نمی یابد، تخمینا
در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و این سو و آن سو می شتافتم ، دیدم در این
خانه زندانیم ، نمی توانم به در بروم ، سخنی از گوینده ای شنیدم و خود او
را ندیدم که به من گفت این محبوس بودنت بر اثر حرفهای زاید و بی خود تو است
، چرا حرفها را نمی پایی ؟
من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم برای نجاتم قسم داده
ام و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم
دریچه ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد از آنجا در رفتم ،
و پس از به در آمدن چندی به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله
رهسپار شدم .
و هنگامی که از آن حبس رهایی یافتم ، یعنی از خانه به در آمدم ، آن خانه را
بسیار بزرگ و مجلل دیدم که در میان باغی بنا شده است ، و آن باغ را نهایت
نبود و آن را درختهای گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره
ای ندیدم .
و می بینم که به اندازه ارتفاع درختها در هوا سیر می کنم به گونه ای که
رویم یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین ، و به
اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز دارم ، و بسیار خدای متعالی را به
پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم می دادم که کشف حقائقی برایم دست دهد، در
همین حال به خودم آمدم .
آن محبوس بودن چند دقیقه بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه ای که بدنم خسته
و کوفته شده است و سرم و شانه هایم همه سخت درد گرفت ، و قلبم به شدت می
زد. ای عزیزم این نکته ۳۲۰، از کتابم هزار و یک نکته را جدا حلقه گوش خود
قرار ده ، و آن این که : ((یکی از اهل ولاء که با هم موالات داشتیم در
مراقبتی به لقاء من رآنی فی المنام فقد رآنی فان لاشیطان لایتمثل بی تشرف
حاصل کرده است ، از آن جناب صلی الله علیه و آله و سلم ذکر خواست ، حضرت
فرمود: من به شما ذکر سکوت می دهم .
داستانهای عارفانه (در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملی )جلد ۱//عباس عزیزی